کتاب های زیادی درباره نحوه مراقبت فیزیکی از نوزاد وجود دارد: چگونه قنداق کردن، نحوه تعویض پوشک و نحوه درمان بیماری های پوستی. اما تقریباً هیچ چیز در مورد چگونگی مراقبت از سلامت روانی نوزاد تازه متولد شده یا به عبارتی روان شناسی نوزاد وجود ندارد. چه چیزی برای سلامت روان نوزاد مهم است؟ اریک اریکسون، روانکاو مشهور دهه شصت، تماس چشمی را برای ایجاد اعتماد به نوزاد توصیه کرد - بنابراین، من زمان زیادی را صرف نگاه کردن به دختر نوزادم خواهم کرد.
از زمان اریکسون به بعد، دانشمندان رشد در مورد آنچه که نوزادان را به یک شروع روانشناختی خوب می رساند، چیزهای زیادی یاد گرفته اند و به طرز فریبنده ای ساده است: همه چیز در مورد نفس و قلب، ریتم و زمان بندی و توجه است. برای نه ماه بارداری، بدن مادر همه چیز مورد نیاز بدن نوزاد را فراهم می کند: تغذیه، اکسیژن، کنترل دما و مدیریت مواد زائد. هنگامی که این دو بدن از هم جدا می شوند، بدن کودک باید یاد بگیرد که همه این فرآیندها را خودش تنظیم کند ... در میان احساسات بی شماری مانند مناظر، صداها، مزه ها، نوسانات دما، محدودیت ها، حرکات و موارد دیگر. هماهنگی ساده اولین نفس با ضربان قلب خود از شگفتی های مهندسی زیست شناسی است. از آنجایی که بدن نوزاد ریتم های زیستی خود را می گیرد، به سرعت در حالات مختلف چرخش می کند. در فاصله یک و نیم تا دو ساعتی، کودک برنامه فشرده ای را انجام می دهد که والدین را سرپا نگه می دارد و کاملاً مخالف حس زمان بزرگسالان است. اما نحوه واکنش والدین به این حالات در حال تغییر، پایه و اساس رشد روانی و اجتماعی بعدی کودک را تشکیل می دهد. به طور کلی، شش حالت وجود دارد که بین آنها انتقال وجود دارد:
خواب عمیق، خواب سبک، خواب آلودگی، هشدار آرام، هشدار فعال، گریان پریشان. دانشمندان تاکنون به دو مکانیسم بیولوژیکی اشاره کرده اند که زمینه ساز حالات نوزادی است و پیامدهایی برای رشد روانشناختی بعدی دارد: سیستم چرخش خواب و بیداری نوزاد. سیستم تنظیم کننده ضربان قلب با تنفس که به سیستم آرامش نیز معروف است و برای دانشمندان بسیار حائز اهمیت است. این سیستم که حاصل رشد عصب واگ در مغز است، کنترل استرس را دارد و در بارداری با تغذیه مناسب تقویت می شود. جالب تر این که بعد از تولد با تماس پوستی مادر و فرزند، ماساژ نوزاد و آغوش آرام و بی استرس مادر این قوت در نوزاد تقویت شده و بر سلامت روانی آینده او اثر می گذارد.
اولین چالش والدین جدید این است که بفهمند چگونه به حالات در حال تغییر کودک واکنش نشان دهند. مسلماً مراقبت های فیزیکی شامل تعویض پوشک، لباس پوشیدن، حمام کردن، غذا دادن و غیره است. اما این فرآیند پیوستن به ریتم کودک - نه فقط از نظر جسمی، بلکه از نظر روانی، در هماهنگی - است که برای ایجاد یک پایه روانشناختی قوی بسیار مهم است. روانشناسان نام های زیادی به این فرآیند داده اند: مراقبت پاسخگو، هماهنگی و تنظیم مشترک. روث فلدمن، روانشناس در دانشگاه بار-ایلان و در دانشکده پزشکی ییل، این تعامل هماهنگ بین مراقب و نوزاد را "همگامی" می نامد. او می گوید که در ابتدا این رابطه بیولوژیکی است: بارداری باعث افزایش هورمون پیوند اکسی توسین در مادر می شود که او را برای مراقبت از کودکش آماده می کند. بعد از تولد، هنگامی که کودک لمس می شود، یا تماس پوست به پوست دارد، یا با شیر مادر تغذیه می شود، سیستم عصبی او آرام می شود، ساعت بیولوژیکی بدنش سازمان می یابد و عصب واگ برای آرامش فعال می شود. مراقبت پاسخگو، محبت آمیز و گرم در هفته ها و ماه های اول زندگی حتی می تواند ژن های تنظیم کننده استرس کودک را روشن یا خاموش کند.
طبق تحقیقات در حوزه روانشناسی نوزاد، همگامی بین مراقبان و نوزادان، تقریباً در هر زمینه ای که اهمیت دارد، تأثیرات مفید پایداری در دوران نوپا و فراتر از آن در نوجوانی دارد:
1- تنظیم هیجان، خودکنترلی، مدیریت استرس: فلدمن و همکارانش دریافتند نوزادانی که مادرشان می تواند در دوران نوزادی از آنها پیروی کند، در دو سالگی نسبت به نوزادانی که رابطه همزمان نداشتند، کنترل بهتری دارند.
2- روابط اجتماعی: نوزادانی که با مراقبان خود هماهنگی را تجربه می کنند، کودکانی می شوند که روابط دوجانبه و داد و ستد بیشتری با همسالان خود دارند و در حل تعارض ها بهتر عمل می کنند.
3- شناخت: دو جنبه همگامی برای ایجاد زمینه برای یادگیری بهینه اهمیت ویژه ای دارد. یکی حالت عاطفی آرامی است که برای تحقق توجه، یادگیری و حافظه لازم است. دوم ماهیت «خدمت و بازگشت» تعامل است، جایی که نوزادان در دنیای خود علت و معلولی را می آموزند، که جهان منظم است، قوانین حاکم دارد و آشفته نیست.
4- دلبستگی: همگامی بیشتر با مراقب در دوران نوزادی با دلبستگی بهتر در یک سالگی و مشکلات رفتاری کمتر در دو سالگی مرتبط است.
5- همدلی: یک مطالعه که نوزادان 3 ماهه تا 13 ساله را دنبال کرد، نشان داد که نوجوانانی که در دوران نوزادی همگامی با مراقبان خود را تجربه کرده بودند، همدلی بیشتری داشتند، که نشان می دهد، همانطور که فلدمن می گوید، «همگامی نوزادان را نسبت به طنین عاطفی حساس می کند. این زیربنای روابط انسانی در طول عمر آنهاست."
روانشناسی کودک یک ساله
آنچه منظور از روانشناسی کودک یک ساله است، همان رشد عاطفی او است. با ورود به سال دوم تولد، فرزند شما دائماً بین استقلال شدید و چسبیدن به شما به جلو و عقب می چرخد. اکنون که او می تواند راه برود و از نظر فیزیکی برای خودش کارهایی انجام دهد، این قدرت را دارد که از شما دور شود و مهارت های جدید خود را آزمایش کند. اما در عین حال، او هنوز کاملاً با این ایده راحت نیست که او فردی است، جدا از شما و هر کس دیگری در جهان. به خصوص زمانی که خسته، مریض یا ترسیده است، از شما می خواهد که به او آرامش بدهید و از تنهایی دوری کنید.
غیرممکن است که پیش بینی کنید او چه زمانی به شما پشت خواهد کرد و چه زمانی برای سرپناه نزد شما خواهد آمد. ممکن است به نظر برسد که او از لحظه ای به لحظه دیگر تغییر می کند، یا ممکن است برای چندین روز کامل بالغ و مستقل به نظر برسد قبل از اینکه ناگهان پسرفت کند. همچنین ممکن است خود شما واکنش های متفاوتی نسبت به این موضوع احساس کنید: در حالی که لحظاتی وجود دارد که از بازگشت کودک یک ساله خود احساس شگفت انگیزی می کنید، مطمئناً مواقع دیگری وجود دارد که غوغا کردن و ناله کردن او آخرین چیزی است که می خواهید بشنوید. برخی افراد این دوره را به اصطلاح "اولین دوره نوجوانی" می نامند. این منعکس کننده برخی از احساسات مختلط فرزند شما در مورد بزرگ شدن و ترک شماست و این کاملاً طبیعی است. به یاد داشته باشید که بهترین راه برای کمک به او برای به دست آوردن آرامش این است که در زمان نیاز به او توجه و اطمینان دهید.
جدایی کوتاه از شما ممکن است به کودک نوپا کمک کند تا مستقل تر شود. او همچنان از اضطراب جدایی رنج می برد و شاید وقتی او را ترک می کنید سر و صدا ایجاد می کند - حتی اگر فقط برای چند دقیقه باشد. اما اعتراض کوتاه خواهد بود. به احتمال زیاد ممکن است از این جدایی ها بیشتر از او ناراحت شوید، اما سعی کنید این موضوع را متوجه او نکنید. اگر او متوجه شود که سر و صداهای او این شانس را ایجاد می کند که شما را مجبور به ماندن کند، در آینده با موارد مشابه به سر و صدا کردن ادامه خواهد داد. اگرچه ممکن است "دزدانه" دور شدن وسوسه انگیز باشد و در آن متبحر باشید، او به طور حتم بیشتر به شما می چسبد زیرا هرگز نمی داند که بعداً چه زمانی ناپدید می شوید این شروع حس بی اعتمادی به اطرافیان و ناامنی در روابط خصوصی او است که در آینده در روابط عاطفی او متبلور خواهد شد. در عوض، او را با یک بوسه و قول بازگشت ترک کنید و وقتی برگشتید، با اشتیاق به او سلام کنید و قبل از اینکه به کارهای دیگر یا کاری بروید، مدتی تمام توجه خود را به او اختصاص دهید. وقتی فرزندتان بفهمد که شما همیشه برمی گردید و به او عشق می ورزی، احساس امنیت بیشتری می کند.
روانشناسی کودک یک ساله در یک کلام، بر پایه دلبستگی، اعتماد، و ترس از جدایی است. چنانچه با توجه به موقع، انجام مراسم خداحافظی در هنگام جدایی و، در آغوش گرفتن و بوسیدن کودک امنیت و اعتماد را در او ایجاد کنید، مهم ترین سنگ بنای روان سالم را گذاشته اید.
مراحل رشد کودک از نظر روانشناسی
مراحل رشد کودک از نظر روانشانسی یا به عبارتی روانشناسی رشد یک رویکرد علمی است که هدف آن توضیح رشد، تغییر و ثبات در طول عمر است. روانشناسی رشد به چگونگی تغییر تفکر، احساس و رفتار در طول زندگی یک فرد می پردازد. بخش قابل توجهی از نظریه های این رشته بر رشد در دوران کودکی تمرکز می کنند، زیرا این دوره در طول عمر یک فرد است که بیشترین تغییرات رخ می دهد. روانشناسان رشد طیف وسیعی از حوزه های نظری مانند فرآیندهای زیستی، اجتماعی، عاطفی و شناختی را مطالعه می کنند. ظهور روانشناسی رشد به عنوان یک رشته خاص را می توان به سال 1882 ردیابی کرد، زمانی که ویلهلم پریر (فیزیولوژیست آلمانی) کتابی با عنوان ذهن کودک منتشر کرد. در این کتاب، پریر رشد دختر خود را از تولد تا دو سال و نیم توصیف می کند. در سال 1888 انتشارات پریر به انگلیسی ترجمه شد، در آن زمان روانشناسی رشد به عنوان یک رشته به طور کامل با 47 مطالعه تجربی دیگر از اروپا، آمریکای شمالی و بریتانیا نیز برای تسهیل انتشار دانش در این زمینه منتشر شد و پایه ای برای تئوری های بعدی در حوزه روانشناسی رشد کودک شد. برخی از این تئوری ها بر نقاط عطف رشد یا دستاوردهای خاصی تمرکز دارند که کودکان در سن خاصی به آنها می رسند. برخی دیگر بر جنبه های خاصی از رشد کودک مانند شخصیت، شناخت و رشد اخلاقی تمرکز می کنند.
مراحل رشد کودک از نظر فروید: تئوری های ارائه شده توسط زیگموند فروید بر اهمیت رویدادها و تجربیات دوران کودکی تأکید داشتند، اما تقریباً به طور انحصاری بر اختلالات روانی متمرکز بودند تا عملکرد طبیعی. به گفته فروید، کودکان در یک سری مراحل روانی-جنسی پیشرفت می کنند. هر مرحله شامل ارضای یک میل لیبیدینی است و بعداً می تواند در شخصیت بزرگسالان نقش داشته باشد. اگر کودکی مرحله ای را با موفقیت پشت سر نگذارد، تثبیتی ایجاد می کند که بعداً بر شخصیت و رفتار بزرگسالان تأثیر می گذارد. در طول هر مرحله، انرژی میل جنسی در ناحیه خاصی از بدن متمرکز می شود. مراحل تئوری رشد کودک فروید عبارتند از: مرحله شفاهی، مرحله مقعدی، فالیک، مرحله نهفته، مراحل تناسلی. در طول هر مرحله، انرژی های لذت جوی کودک بر اساس منطقه ی تمرکز لذت خاص، رضایت را به دنبال دارد. برای مثال، در مرحله دهانی، کودک از فعالیت هایی که شامل دهان می شود مانند مکیدن انگشت یا سینه مادر یا جویدن لذت می برد.
نظریه رشد روانی اجتماعی اریکسون:
اریک اریکسون تحت تأثیر کار فروید قرار گرفت. اما تئوری های رشد کودک خود او بر اهمیت تجارب اجتماعی در شکل دادن به رشد روانی کودک متمرکز بود. مانند نظریه فروید، نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون نیز مجموعه ای از مراحل را ارائه می کند که افراد طی می کنند. بر خلاف نظریه فروید، نظریه اریکسون رشد را برای کل طول عمر از تولد تا مرگ پوشش می دهد. در حالی که فروید معتقد بود که رشد تا 5 سالگی تا حد زیادی کامل می شود. در هر مرحله از توسعه، مردم با بحرانی مواجه می شوند که باید بر آن مسلط شوند. تسلط بر بحران منجر به رشد یک فضیلت روانی می شود. نظریه اریکسون از بدو تولد شروع می شود. نوزادان در مرحله اعتماد در مقابل بی اعتمادی شروع می کنند. در این مرحله اولیه زندگی، برای کودکان مهم است که مراقبت مداوم دریافت کنند تا بتوانند یاد بگیرند که به مردم دنیای اطراف خود اعتماد کنند. رشد کودکان با بزرگ تر شدن ادامه می یابد و در هر مرحله با تعارضات جدیدی روبرو می شوند و مهارت های جدیدی را می آموزند که در طول زندگی به خوبی به آنها خدمت می کند.
نظریه رشد شناختی پیاژه
تئوری های شناختی رشد کودک بر چگونگی تغییر فرآیندهای فکری کودک در طول دوران کودکی تمرکز دارند. یکی از شناخته شده ترین نظریه های شناختی، نظریه رشد شناختی پیاژه است. نظریه پرداز ژان پیاژه پیشنهاد کرد که کودکان متفاوت از بزرگسالان فکر می کنند و نظریه مرحله ای رشد شناختی را ارائه کرد. کمک بزرگ دیگری که او انجام داد اشاره به این بود که کودکان نقش فعالی در کسب دانش جهان دارند. بر اساس این نظریه، کودکان را می توان «دانشمندان کوچک» دانست که به طور فعال دانش و درک خود را از جهان می سازند. رویکرد او بر چهار مرحله متمایز تمرکز دارد که بچه ها از بدو تولد تا بزرگسالی طی می کنند. چهار مرحله در نظریه پیاژه عبارتند از:
- مرحله حسی حرکتی
- مرحله قبل از عملیات
- مرحله عملیاتی ملموس
- مرحله عملیاتی رسمی
مفاهیمی مانند طرح واره ها، خودمحوری، تطبیق و همسان سازی محور نظریه پیاژه هستند. هر مرحله از رشد با تغییرات مشخصی در نحوه تفکر کودکان در مورد خود، دیگران و جهان مشخص می شود.
نظریه یادگیری اجتماعی
نظریه های اجتماعی رشد کودک بر نقشی تمرکز دارند که والدین، مراقبان، همسالان و سایر تأثیرات اجتماعی بر رشد تأثیر می گذارند. برخی بر این موضوع تمرکز می کنند که چگونه دلبستگی اولیه بر رشد تأثیر می گذارد، در حالی که برخی دیگر بر نحوه یادگیری کودکان با مشاهده افراد اطراف خود متمرکز هستند.
چند نمونه از این نظریه های اجتماعی رشد کودک شامل نظریه دلبستگی، نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه اجتماعی فرهنگی است.
نظریه یادگیری اجتماعی بندورا عناصری از نظریه های رفتاری و همچنین نظریه های شناختی را ترکیب می کند و در عین حال تأثیر قدرتمندی را که تجربیات اجتماعی بر نحوه یادگیری و رشد کودکان می گذارد، در نظر می گیرد. وی خاطرنشان کرد که مشاهده و مدل سازی نقش عمده ای در فرآیند یادگیری دارد. بندورا در آزمایش معروف خود با عروسک بوبو نشان داد که بچه ها می توانند با تماشای اعمال یک مدل بزرگسال پرخاشگری را بیاموزند.
تئوری دلبستگی ارائه شده از جان بالبی. جان بولبی، روانشناس، نظریه ای در مورد رشد کودک ارائه کرد که بر اهمیت دلبستگی های اولیه با مراقبین تمرکز داشت. این نظریه نشان می دهد که رابطه کودک با والدین یا مراقبانشان بر رشد اجتماعی و عاطفی در دوران کودکی تأثیر می گذارد و این دلبستگی های اولیه همچنان در طول زندگی تأثیر می گذارد. بولبی معتقد بود که کودکان با یک نیاز ذاتی به دنیا می آیند که به مراقبان نزدیک باشند. این به اطمینان از ایمنی و امنیت کمک می کند، اما همچنین تضمین می کند که مراقبان در نزدیکی خود هستند و می توانند به نیازهای کودک پاسخ دهند. مری آینزورث براساس تئوری بالبی چگونگی واکنش کودکان را هنگامی که در اتاقی بدون والدینشان رها می شوند، بررسی کرد. مشاهدات از نحوه واکنش کودکان در هنگام رفتن والدین، او را به این نتیجه رساند که سه سبک دلبستگی اصلی وجود دارد. بعدها، محققان دیگر سبک چهارم دلبستگی را به این چارچوب اضافه کردند.
دلبستگی ایمن، دلبستگی مضطرب، دلبستگی اجتنابی، دلبستگی نامنظم. تحقیقات نشان می دهد که این سبک های دلبستگی در دوران کودکی مهم هستند، اما تأثیر مهمی بر رفتار و روابط بعدی در زندگی دارند.
روانشناسی مادر و کودک
باولبی به این موضوع علاقه مند بود که چگونه محیط کودک، به ویژه کیفیت عاطفی رابطه مادر و کودک، بر سلامت روانی و سازگاری بعدی کودک تأثیر می گذارد و شاید این شروع روانشناسی مادر و کودک بود. باولبی در زمانی کار می کرد که جدایی طولانی مدت بین مادر و کودک بخشی از مراقبت های پزشکی معمول بود، بالبی به تأثیرات این جنبه عینی و قابل اندازه گیری محیط بر روی کودک علاقه مند شد. بولبی مشاهدات متخصصان در سراسر جهان را که خواستار توجه به محرومیت مادر و تأثیرات جدایی والدین از فرزند بودند، جمع آوری و ترکیب کرد، به ویژه سه مرحله ای که او و دیگران در کودکان مشاهده کردند: اعتراض، ناامیدی، و در نهایت، جدایی. طبق این نظریه دلبستگی به این دلیل ایجاد نمی شود که والدین نیازهای کودک را برای تغذیه برآورده می کنند. در عوض، این یک تبادل عاطفی است که بر نیازهای عاطفی متمرکز است، به ویژه فراهم کردن یک پناهگاه امن از طریق تماس-آسایش در هنگام تهدید. سیستم دلبستگی نوزاد، کودک را به سمت شکل دلبستگی سوق می دهد، و او را وادار می کند که به دنبال نزدیکی و تربیت از والدین باشد. از منظر رفتاری زمینه ای، رفتار دلبستگی به هر رفتاری گفته می شود که کارکرد نزدیکی و پرورش از مراقب را داشته باشد.
باولبی و آینزورث استدلال کردند که رفتار دلبستگی در انسان مزایای تکاملی آشکاری دارد. دلبستگی، نزدیکی فیزیکی به والدین را حفظ می کند، به طوری که والدین می توانند کودک را ایمن نگه دارند. مهم تر از همه، این واقعیت که ما پرورش دهندگان، همکاران انعطاف پذیر هستیم (یعنی افرادی غیر از مادر بیولوژیکی به شدت در مراقبت از کودک مشارکت دارند)، به این معنی است که کودکان انسانی نه تنها به دنبال نزدیکی فیزیکی، بلکه همچنین نزدیکی روانی یا تماس روانی مشترک با مراقبان خود هستند. سیگنال دهی عاطفی و ارتباط آن با احساس امنیت و تعادل پاراسمپاتیک چیزی است که ما با سایر پستانداران مشترک هستیم. اما انسان ها این را فراتر می برند. ما همچنین تعاملات هماهنگ داریم: تعاملات احتمالی که در آن والدین منعکس کننده وضعیت روانی کودک هستند. این هماهنگی دقیقاً محیط مناسبی برای یک نوزاد برای یادگیری بین درک زبان و بعداً بیان زبان است. در یک مطالعه طولی 30 ساله بر روی پیامدهای رشدی بلندمدت دلبستگی، نشان داده شد که امنیت دلبستگی با تنظیم هیجانی و شایستگی اجتماعی در دوران کودکی و نوجوانی، و همچنین با کیفیت عاطفی روابط بزرگسالان و سلامت روان در بزرگسالی مرتبط است. سابقه دلبستگی ایمن مادر و کودک در دوران شیرخوارگی، کودکان را در برابر استرس در مراحل بعدی زندگی محافظت می کند و تأثیر آن را کاهش می دهد و بهبودی بیشتری را ممکن می سازد.
منابع
https://www.developmentalscience.com/blog/2016/3/22/h0p2ycwcw6i2ow3z0pjvr30p8il1sj
https://www.healthychildren.org/English/ages-stages/toddler/Pages/Emotional-Development-1-Year-Olds.aspx
https://ncjindalps.com/pdf/HUMANITIES/Handbook%20of%20Child%20Psychology%20-%20Richard%20M%20Lerner.pdf
McLeod, S. A. (2017, Jan 14). Developmental psychology. Simply Psychology. www.simplypsychology.org/developmental-psychology.html
https://www.explorepsychology.com/child-development-theories/
https://www.sciencedirect.com/topics/psychology/child-mother-relationship